باید به فکر غصه گل بود فکر غروب ساکت یک خورشید،باید ز درد آینه ویران شد از غصه سپیده به خود لرزید،باید به فکر کوچ پرستو بود در فکر یک کبوتر بی پرواز،باید به جای یک دل تنها بود آرام و ارغوانی و بی آغاز،باید به حرمت غم یک گلدان آشفته بود و خم شد و ویران شد،وقتی کسی ز غربت غم تنهاست باید شکسته گشت و پریشان شد،باید میان خاطره کودک چیزی شبیه لطف عروسک بود،باید برای پنجره ای تنها یک سایبان ز ساقه پیچک بود،باید برای تشنگی یک یاس زیباتر از تصور باران شد،باید برای تازه شدن گل داد تسکین روح خسته یاران شد،باید فضای نیلی رویا را گاهی برای پونه مهیا کرد،باید هوای سرخی رز را داشت از آسمان ستاره تمنا کرد،باید به خاطر گل یخ پژمرد فکر پرنده های طلایی بود،باید سکوت آینه را فهمید در انتظار صبح رهایی بود،باید به فکر حسرت شبنم بود فکر سپیدی غزل یک یاس،فکر پناه دادن یک لاله فکر غریب ماندن یک احساس،باید برای پونه دعایی کرد زیر عبور تند زمان تنهاست،باید شنید قصه دریا را تا دید او برای چه در غوغاست...